قابل توجه آقای رزاق رحی
احمد نوید احمد نوید

من جوانی هستم که اگرچه عضو حزب دموکراتیک خلق افغانستان نیستم، اما پس از سقوط حاکمیت آن حزب و برپایی رژیم های جهادی و طالبی و بار دیگرامریکایی - جهادی – طالبی وعملکرد های وطنفروشانه شان به این حزب سمپاتی خاص پیدا کرده ام وبه همین سبب اکثر اوقات نوشته ها واشعار برخی از فرهنگیان این حزب مانند آقای نبی عظیمی، عالم افتخار، مولانا عبدالکبیر فرخاری، داکتر خاکستر، غفار عریف، ن.آدم خیل، فهیم اداء ، یاسین بیدار،  فیاض نجیمی ، فوادپامیری، مصطفی روزبه، عظیم بابک، صدیق رهپو، سید حمیدالله روغ  و دیگر قلم به دستان این حزب را با اشتیاق کامل می خوانم ولذت می برم. البته من نویسنده نیستم وخواهش من از دوستانی که این چند سطر مختصر را می خوانند، این است که اگر اغلاط املایی وانشائی درآن می یابند به بزرگواری خویش برمن ببخشایند.

اما دیروز که به سایت پیام وطن که بعد از ماه ها رخصتی بار دیگر به روز شده بود، سرزدم، فقط یکی دو مقاله جدید درآن یافتم که یکی آن به قلم شخصی تحریر شده بود که دیگران را "شاعرچه" می نامد وخود را شاعر شاعران. همو شاعری که نوشته اش را بااین رباعی شروع کرده بود : ستاره پر زد و عزم سفر کرد  قلم فوران زد ومشق شرشر کرد... .ووقتی که مصرع اول این رباعی را خواندم متوجه شدم که عجیب نیست که کسی که شاعر برجسته یی مانند مولانا فرخاری را شاعرچه خطاب می کند، همینقدر نمی داند که آیا ستاره گنجشک است که پر بزند؟ درحالی که مصراع اول این رباعی معروف فولکلوریک را حتی طفل مکتبی هم میداند: ستاره سر زد وماتو ( مهتاب ) برآمد....

  اما این شاعر باسواد بدون آن که کتاب کوچه ما نوشته آقای اکرم عثمان را خوانده باشد یا نگاه دقیق وهمه جانبه به یاد داشت های مفصل جناب جنرال نبی عظیمی انداخته باشد، فقط به خاطر آن که از عظیمی به سبب بیان حقایق تاریخی  درکتاب معروف اردو وسیاست اش خوشش نمی آید، هم قلمش" فوران می زند " وهم زبان نه چندان عفیفش، ماجرای مناظره بین دونویسنده را ازجایگاه یک افسقال وعقل کل نقد می کند.

  البته مرا به این کاری نیست که او دراین نوشته اش به کسانی که دست کم آثاری دارند درزمینه ادبیات داستانی و به چند وچون نقد ادبی کاملاً آگاهی دارند، اصول وشیوه های نقد کردن را می آموزد. مراد من این است که اگر جناب شاعرزمانه ما نوشته جناب عظیمی را درست وبه دقت می خواندند، متوجه می شدند که در بخش نخست ان نوشته اقای عظیمی نوشته اش را نقد نه خوانده بلکه نوشته است ، یاد داشت هایی درمورد کمی ها وکاستی های کوچه ما. بنابراین ارشادات شما در مورد این که نقد ادبی چگونه باید باشد و چگونه نی، کاملاً بی مورد و حتی فضل فروشی تلقی شده می تواند.

 دوم این که اگر شما آن یادداشت ها را درست وبه دقت می خواندید، متوجه می شدید که آقای نبی عظیمی درتمام آن نوشته نخستین اش عفت قلم را مراعات کرده و هرگز زبان وقلمش را با کلمات زشت وتحقیر آمیز نیالوده وحتی باربار از خامه زیبا و صدای خوش جناب اکرم عثمان تعریف وتمجید کرده است. شما نوشته اید که جناب عظیمی کوچه ما را ازوسط رها کرده وبا شتاب به آغازکتاب برگشته است. درحالی که شما که آن کتاب را نخوانده اید چگونه چنین قضاوت می کنید؟ اما من که آن کتاب را خوانده ام می توانم بگویم که آقای عظیمی تمام کتاب را بادقت خوانده و ازآغاز تا فرجام آن را از پرویزن انتقاد خویش برون کرده است. او کاستی های املایی وانشایی وغلطی های چاپی کتاب را برملا ساخته و سپس پرداخته است به سوژه داستان و جنبه های قوت وضعف آن. همچنان درباره غلطی های تاریخی نیز نظریات ودیدگاه های خودرا ابرازداشته ودراخیر درمورد آن که این کتاب چه پبامی به مردم ما ارائه کرده وتا کجا پرسش های مهم ومبهم وقایع تاریخی را پاسخ داده است به صورت مستند اظهار نظر کرده است. حالا به این کاری نداریم که کاملاً ودرتمام موارد دیدگاه های عظیمی صایب بوده است یانه؟ اما اینهمه ایرادها بدون توهین وتحقیر وبا احترام فراوان نسبت به نویسنده کتاب مطرح شده است.

 پس اگر من ویا هرشحص دیگری به جای آقای اکرم عثمان می بود، می بایست مواردی را که آقای عظیمی به حیث اشتباه واتهام و یا افترا نسبت به اشخاص و افراد حقیقی زنده ومرده مطرح کرده بود با همان زبان فخیم خویش تائید ویا رد می کرد و پرسش هایش را درمورد ضعف ادبی وساختاری رمان پاسخ می داد. اما می بینیم که وی چنین نکرد و درنوشاته هایش " پاسخ به سپهسالار نبی عظیمی " و" بار دیگر پاسخ به سپه سالار عظیمی وشرکاء "  تا می توانست فحش ودشنام نثار آقای عظیمی کرد. وطبیعی است که عظیمی نیز می بایست دربرابر دو نوشتهء  فحش آمیز پی درپی آقای اکرم مجبور بود طوری که خودش گفته است اندکی بادرشتی وبا زبان نوشته های آخراکرم عثمان پاسخ بدهد.

 حالا شما به عوض این که مانند یک حزبی موضعگیری کنید، فقط به خاطر این که ترسیم سیمای داکتر نچیب الله مرحوم را در کتاب مذکور موافق دیدگاه های خود ودوستان تان می پندارید، قلم تان فوران می کند و هرچه ازسوراخ کینه و خشم آن تراوش می کند به آدرس نبی عظیمی نثار می کنید. گاهی وی را کرگس ، زمانی بی فرهنگ . گاهی وی را مست از بوی تعفن روسپی خانه های سیاست پیشه گی می پندارید وزمانی سقوط کردن تا مرز نامردانه ترین خطاب غیر مهذب به اکرم عثمان. بنابراین چگونه جوانانی مانند من که نوشتهء آگنده از کلمات زشت  وسرشار از جهت گیری های سیاسی شما را می خواند، به نصایح پدرانه شما باور کند؟ زیرا کسی که پند می دهد و اندرز نشخوار می کند، حد اقل همینقدر وجدان داشته باشد که خود حرمت قلم وعفت زبان را نگهدارد.

 درفرجام می خواهم بگویم که چه کسی بخواهد چه نخواهد ، نوشتهء کاش کوچه ما را نمی خواندم، در جای خود بی نظیر است. هم به خاطر جرأت وشهامت نویسنده اش که مانند همیشه تابو شکن است و برای بیان حقایق از نام ونشان کسی هراس ندارد وهم از لحاظ محتوا که توانسته است ده ها مورد ضعف ونادرستی های آن کتاب را برجسته بسازد.به عقیده من حالا بر جناب رحی لازم است تا 30 دالر خودرا مصرف کرده وآن کتاب را بخرد وبخواند وبعد دوراز تنگ نظری های سیاسی درباره نوشته اقای عظیمی قضاوت کند، زیرا نتیجه نیم نگاه انداختن به یک کتاب ویا کنابی را نخواندن ودر جایگاه داوری نشستن همین است که جناب رحی نوشته اند .بلی از کوزه همان تراود که دراوست.


February 16th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها